نگارنگار، تا این لحظه: 14 سال و 15 روز سن داره

نگار

تولد 17 ماهگی

من وقتی ١٧ ماهم تموم شد اینارو میگم: دوشت دارم (با کسره ش) = دوست دارم شیااااااااام = سلام مامانی جوممممممم = مامانی جونم قططنینه = قسطنطنیه ندار دشنده = نگار قشنگه! باشووو = پاشو بیشی ای جا = بشین اینجا رووو شن = روشن حاموش = خاموش اینارو هم میخونم ! (البته با لحجه خودم!که مامان هر چی سعی میکنه نمیدونه چه جوری تایپش کنه!) مامان جون مامان جون چایی رو بریز تو فنجون عروسک قشنگ من قرمز پوشیده- تورختخواب آب خوابیده اتل متل رو تقریبا تا آخر بلدم تاب تاب عباسی رو خوب خوب میخونم از بسم الله رحمان رحیم بلدم رحمان رحیم رو بگم حرف آخر سوره توحید رو میگم صلوات بلد نیستم فقط لب...
14 شهريور 1390

تولد 16 ماهگی

من ١٦ ماهم تموم شده الان ... اسم و فامیلمو میگم :    ندار آشولی = نگار آشوری نقاشی دوست دارم : چش چش ابویی = چشم چشم  ٢ابرو  (یعنی برام بکش) در خواندن به به ای میگه به به و عمو زنجیر باف با مامان همکاری می کنم تا میشینم توی ماشین میگم : نا نای (با اشاره به پخش ماشین) بعدش که روشن شد میگم : ب بی با (یعنی بری باخ!) عاشق پارک و تاب بازی ام موقع تاب بازی میخونم : تاب تاب ابایی-ندار ننداسی (تاب تاب عباسی-خدا نگارو نندازی؟) ابابما = هواپیما باکوبک = بادکنک بکوبک = پستونک توببب = توپ سیبنی = سیب زمینی (دوست دارم) اوبی؟ = خوبی؟ (موقع گفتگوی تلفنی!!!) ...
29 تير 1390

اولین کتک!

دیشب کیف بابا رو باز کردم.   توش یه پاکت بزرگ بود.   تا خواستم از توی کیف در بیارم پاکت جرررررر خورد.   بابا با دستش زد به بازوم.   من از ته دل گریه کردم.     پی نوشت١:داخل پاکت مدارک مهمی بود.   پی نوشت٢:ضربه درد جسمی نداشت ولی درد روحی داشت.     پی نوشت٣:اولین روز ١٧ ماهگی ام بود. پی نوشت٤: بابا بسی عذاب وجدان گرفت   .     ...
29 تير 1390

داستان نگار

اگه میخواین داستان منو بخونین به ادامه مطلب توجه کنین! ضد آفتابمو بزنم برم کنار دریا... نی نی جون بیا بغلم بریم... خوشگل شدمممممم   ...
5 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار می باشد