نگارنگار، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نگار

اولین کتک!

دیشب کیف بابا رو باز کردم.   توش یه پاکت بزرگ بود.   تا خواستم از توی کیف در بیارم پاکت جرررررر خورد.   بابا با دستش زد به بازوم.   من از ته دل گریه کردم.     پی نوشت١:داخل پاکت مدارک مهمی بود.   پی نوشت٢:ضربه درد جسمی نداشت ولی درد روحی داشت.     پی نوشت٣:اولین روز ١٧ ماهگی ام بود. پی نوشت٤: بابا بسی عذاب وجدان گرفت   .     ...
29 تير 1390

مامان بزرگ از مکه اومد

دیشب مامان بزرگ جونمممممممممممممممم از مکه اومد   یه عالمه ذوق کردم خیلی خوشحالم همون اولم که نشست توی ماشین........................!؟!؟  یه گردنبند طلا به شکل کعبه انداخت گردنم تازههههههههه! امروزم پیشش موندم و مامانم رفته سر کار! ...
7 خرداد 1390

نگار عجیب و غریب

یادتونه من ٢تا دندون بالا و پایین داشتم!   بهدش دندون سمت چپ پایین و سمت راست بالا دراومد !!!! حالا هم اون ته تها دارم دندون در میارم! یکی اینور! یکی اونور! خب مگه چیه؟!؟!   ...
27 ارديبهشت 1390

مامان بزرگ رفت مکه

  امروز مامان بزرگ جونم رفت مکه (مامان مامانم)     ما هم صبح زود رفتیم فرودگاه و باهاش بای بای کردیم     بعدشم با مامانم رفتیم اداره     خیلی خوش گذشت   اونجا خاله ها بهم به به دادن   تازهههههههههه...  مامان ساحلم رفت اونو آورد     خیلی دختر خوشگل و خوبی بود     ستایشم بود (اون توی دل مامانشه و هر روز باهاش میره اداره)     مامان میگه منم اینجوری بودم     اما من تو اداره خسته شدم و خوابم میومد     عصر ر...
25 ارديبهشت 1390

مسافرت

ما آخر هفته رفتیم مسافرت شماااااال با هادی و خاله و بازدوباره خاله و عمو و دوباره بردیا و خاله و عمو و .... اونجا با عقیق و روژین و امیرحسین و عسلم دوست شدم مامان قول داده عکسمم بذاره اینجا ...
18 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار می باشد