ما آخر هفته رفتیم مسافرت شماااااال با هادی و خاله و بازدوباره خاله و عمو و دوباره بردیا و خاله و عمو و .... اونجا با عقیق و روژین و امیرحسین و عسلم دوست شدم مامان قول داده عکسمم بذاره اینجا ...
امروز چهارشنبه ،هفتم اردیبهشت ماه سال ٩٠ شمسی؛ من، نگار آشوری برای اولین بار آمپول خوردم. باشد که آخرین بارمان باشد. آمین شب سختی بود. خیلی گرمم بود. گلوم خشک بود و درد میکرد. جون نداشتم گریه کنم. مامان و بابا نگرانم بودن. میگفتن تب دارم. با هیچ دارو و درمانی خوب نشدم. رفتم دکتر و آمپول دگزا... زدم. درد داشت ولی حالمو بهتر کرد. مامانم ٢روز پیشم موند و سر کار نرفت. ...
یادتونه گفته بودم توی مسابقه مجله شهرزاد شرکت کردم مسابقه آرزوها آرزوی منم این بود که مامانم از کارش اخراج بشه تا همیشه پیش من باشه برنده شدم جایزشم این بود که عکس برنده ها با عمو فروتن رو جلد مجله چاپ بشه اینجوری منو نشناختین؟! اون پایین سمت چپی منم دیگه! ...