نگارنگار، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نگار

ستایش جون

خاله معصومه یه نی نی توی دلش داره که اسمش ستایشه اما هیچکس نمیدونست که دختره یا پسره؟ تا اینکه دیروز ستایش جون ستایش شد هورا...................   ...
11 اسفند 1389

لباس عید

دیروز مامانم برام یه عالمه جی جی خرید خیلی خوشحال بود منم خوشحال بودم یه عالمه جی جی رنگارنگ هی اونارو تنم میکرد و دوتایی ذوق می کردیم اما نفهمیدم این لباس عید که میگه چیه؟ ...
11 اسفند 1389

به به

این روزا مامان خیلی غصه میخوره همش میگه نگار لاغره... کوچولوه... چرا غذا نمیخوره... خب من میل ندارم................. همش با یه قاشق دنبالمه و میخواد بهم به به می ده... این روزا یه شربت بد مزه هم بهم میده که حالمو بد میکنه و بالا میارم... بعد دوتایی گریه می کنیم.... من چون شربتو دوست ندارم و گلوم میسوزه و بالا میارم گریه می کنم... مامان چرا گریه می کنه؟!؟!؟!؟ ...
9 اسفند 1389

تولد 11 ماهگی

دیروز تولدم بود... البته برنامه خاصی نداشتیم فقط مامان بزرگم برام ظرف غذا با عکس پوه خریده بود که توش چند تا جا داشت واسه چند جور به به مامانم یه برنامه هایی واسه تولد یه سالگیم داره من در پایان ۱۱ ماهگی اینارو میگم: بابا به به د د اسبازی:اسباب بازی آمه:شیر مادر هاپو هاپ هاپ آب آب بده آب بیده ای چیه:این چیه آگا:آقا آر آر:قار قار پوپ:توپ یکی دو بار هم ماما گفتم و این کارارو میکنم: ادای سرفه بابارو درمیارم ادای خمیازه و ادسه رو در میارم با سرعت چهار دست و پا میرم در و دیوارو میگیرم...
27 بهمن 1389

نگار ناقلا

خبر   خبر   خبر   دیشب بابا جونمو سورپرایز کردم! بابا جونم داشت سرفه می کرد و اصلا" حواسش به من نبود! با خودم فکری کردم و ... ادای سرفه کردنشو در آوردم... چشماش از تعجب گرد شده بود... همش سرفه می کرد و می گفت بابا چیکار کرد؟!؟ منم باز سرفه میکردم. مامانمم ازم فیلم می گرفت. تازه خبر ندارن که من خیلی کارا بلدم و به روم نمیارم! ...
16 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار می باشد